قوله تعالى و تقدس: أ لمْ تروْا أن الله سخر لکمْ ما فی السماوات و ما فی الْأرْض و أسْبغ علیْکمْ نعمه ظاهرة و باطنة بدان که عالمیان سه گروهاند: گروهى ابناء دنیااند به نعمت ظاهر مشغول شده، گروهى ابناء آخرتاند در نعمت باطن آویخته.
سیومین ابناء ازلاند که در شهود منعم و راز ولى نعمت با نعمت نپرداختند. نه صید دنیا شدند، نه قید عقبى گشتند، صورت ایشان نقاب صفت ایشان، و هر موى که بر اندام ایشان صدفى از صدفهاى اسرار و گنجى از خزائن انوار نه از گزاف.
بو یزید بسطامى رحمه الله گفت: لو قلعت شعرة من جسدى لزالت الدنیا بما فیها و لو قسمت انوار شعرة من جسدى على جمیع کفار الدنیا لوسعتهم و لآمنوا بالله و رسله و ملائکته و کتبه.
سعید قطان از کبار مشایخ بوده حق را جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه بخواب دید که گفت: یا سعید کل الناس یطلبون منى الا ابا یزید فانه یطلبنى همه مردمان از ما چیزى خواهند مگر بو یزید که او از ما ما را میخواهد. بو بکر شبلى گفت: مدخل راه حسین منصور از حسین پرسیدم گفتم: کیف الطریق الیک؟ فقال خطوتین، و قد وصلت یا حسین این راه که تو در آن و مىروى چه باید کرد تا بتو رسم؟ حسین گفت دو قدم است آن دو قدم برگیر و بما رسیدى، دنیا بر روى عاشقان دنیا زن و در معشوقه ایشان با ایشان منازعت مکن و آخرت بطالبان آن تسلیم کن و مناقشت خود از ایشان دور دار و بنده درگاه عزت باش بىتصرف در دنیا و آخرت، یعنى که اگر همراه مایى از عالم جعلیت بیرون آى و قدم صدق در فضاء مشاهدت نه که در آن فضا نه وحشت دنیا بود نه زینت آخرت.
در خبر است که عیسى (ع) به قومى از مجتهدان عباد برگذشت گفت: این مجاهدت و عبادت شما از چیست و براى چیست؟ گفتند: خشیة من النار، فقال مخلوقا خشیتم، و به قومى دیگر بگذشت از ایشان بىقرارتر و مجاهدتر گفت: این عبادت و مجاهدت به چه امید مىکنید و چه امید دارید؟ گفتند: نرجوا من الله الجنة، عیسى (ع) گفت: هلا رجوتم الله فحسب، و أسْبغ علیْکمْ نعمه ظاهرة و باطنة سر این آیت آنست که عالمیان جمله در حق دعوى کردند هیچ کس نبود که نخواست که بر درگاه او کسى باشد، حق جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه ایشان را بر محک ابتلا زد تا ایشان را با ایشان نماید بدون خود. در هر یکى چیزى انداخت: در یکى دنیا انداخت، در یکى عقبى، در یکى نعمت ظاهر، در یکى نعمت باطن. خلق همه به نعمت مشغول شدند، نیز کسى حدیث او نکرد و از نعمت با منعم نگشت تا راه طلب او از خلق خالى گشت، و الیه الاشارة بقوله: و للبسْنا علیْهمْ ما یلْبسون.
پیر طریقت گفت: هر دیده که از دنیا پر شد صفت عقبى در وى نگنجد، و هر دیده که صفات عقبى در وى قرار گرفت آن دیده از جمال احدیت بىنصیب ماند.
یا أیها الناس اتقوا ربکمْ و اخْشوْا یوْما الآیة... یک بار ایشان را بافعال خود ترساند که: اخْشوْا یوْما لا یجْزی والد عنْ ولده جاى دیگر گفت: و اتقوا یوْما ترْجعون فیه إلى الله. یک بار ایشان را بصفات خود ترساند که: أ لمْ یعْلمْ بأن الله یرى. یک بار ایشان را بذات خود ترساند که: و یحذرکم الله نفْسه.
گفتهاند خوف سه باب است: یکى بیم فعل. دیگر بیم زیان وقت. سه دیگر بنام خوف است. اما حقیقت آن اجلال است چنان که آن شاعر گفت:
اهابک اجلالا و ما بک قدرة
على و لکن ملىء عینى حبیبها
قومى در بیم فعل بد خویشاند این ترسى است که ایمان آبادان دارد، یقول الله تعالى: و أعْینهمْ تفیض من الدمْع حزنا دیگر بیم حکیمان است، یقول الله تعالى و تقدس: لا معقب لحکْمه. سه دیگر هیبت اجلال است خاصگیان را که در هر وقت که بود با ملوک دلیرى کردن خطر است. یقول الله تعالى و تقدس: فلما حضروه قالوا أنْصتوا. بیم اول بدر مرگ بریده شود. بیم دیگر روز حشر بسر آید. بیم سه دیگر جاوید بنه برد و هرگز بسر نیاید. باران انس مىبارد و آن بیم بر جاى، آفتاب لطف مىتابد و آن هیبت بر جاى، آن عزت اوست و این مسکنت تو، فاقت یا عزت چه پاى دارد، آب و خاک در جنب عظمت او کى وادید آید.
إن الله عنْده علْم الساعة خبر درست است که اعرابى پیش مصطفى (ص) آمد گفت: یا رسول الله متى الساعة؟ اعرابى آن ساعت از محبت حق جل جلاله مى سوخت و دریاى عشق در باطن وى بموج آمده مىدانست که علم هنگام رستاخیز به نزدیک مصطفى (ص) نیست که این آیت آمده بود که: إن الله عنْده علْم الساعة اما میخواست که از سر درد و سوز عشق خویش در آرزوى دیدار حق نفسى برآرد، گفت یا رسول الله شربتى که چندین سال است تا بر دست نیاز خویش نهادهایم و وعده نوشیدن آن به قیامت مىدهند، کى باشد آن هنگام که ما این شربت را نوش کنیم و در مشاهده جمال با کمال بىنهایت بىبدایت بیاسائیم؟ مصطفى (ص) دانست که درد وى از کجاست و شفاى وى چیست گفت: چه ساختهاى آن منزل را که مىپرسى و به چه طمع میدارى؟
اعرابى گفت: نماز و روزه بسیار نساختهام، لکن خدا و رسول را دوست دارم، حضرت مصطفى (ص) فرمود که: المرء مع من احب فردا هر کسى با او آن بود که امروز او را دوست مىدارد.
پیر طریقت گفت: دلیل یافت دوستى، دو گیتى بدریا انداختن است، نشان تحقیق دوستى با غیر حق نپرداختن است، اول دوستى داغ است و آخر چراغ، اول دوستى اضطرار است و میانه انتظار و آخر دیدار:
چه باشد گر خورى صد سال تیمار
عسى الکرب الذى امسیت فیه
چو بینى دوست را یک روز دیدار
با دل گفتم که هیچ اندیشه مدار
قال الشاعر:
یکون وراءه فرج قریب
بگشاید کار ما گشاینده کار